يكي از انديشمندان معاصر در حوزه علوم قرآن و تفسير، استاد آيتاللّه محمد هادي معرفت است كه شاگردان زيادي از ثمرات علمي وي بهره بردهاند، به پاس تلاشهاي علمي اين انديشمند بزرگ و معرفي انديشههاي استاد به بررسي ديدگاه وي درباره? تأويل و مقايسه? آن با ساير ديدگاهها به ويژه ديدگاه علامه طباطبايي(ره) ميپردازيم.
«تأويل» از ريشه «اَول» گرفته شده و به معناي «رجوع» و «بازگشت دادن چيزي به اصل» آن است.
راغب اصفهاني در «مفردات» مينويسد:
تأويل از اَول گرفته شده و به معناي رجوع به اصل است، و «مَوئل» نيز از همين ماده، مكاني است كه به آن رجوع ميشود.
او در ادامه ميافزايد:
تأويل، بازگشت دادن چيزي است به آن هدفي كه اراده شده، و اين بر دو قسم است: تأويل علمي و تأويل فعلي.1
لسانالعرب از قول ابناثير، مينويسد:
تأويل از «آلَ الشيُ يَؤول» گرفته شده و به معناي بازگشت به سوي چيزي است ،و مراد از تأويل نقل ظاهر لفظ به چيزي است كه نياز به دليل داشته باشد كه اگر آن دليل نباشد ظاهر لفظ ترك نشود؛ (و معناي حقيقي آن فهميده نخواهد شد).2
تاج العروس در ماده? «فسر» گويد:
التفسير و التأويل و المعني واحد و هوَ اي التفسير كشفُ المراد عن المشكلِ و التّأويلُ ردُّ احدِ المُحتمَلَينِ الي ما يُطابقُ الظاهَر؛3 تفسير و تأويل به يك معنا است و آن كشف و روشن كردن مراد است از لفظ مشكل، و تأويل برگشت دادن يكي از دو معناي محتمل است به چيزي كه مطابق ظاهر لفظ باشد.
دكتر ذهبي ميگويد:
التأويلُ مأخوذ? من الاولِ بمعني الرُّجوعِ و قيلَ مأخوذ من الاِيالةِ و هي السّياسةُ؛4 تأويل از اَول گرفته شده، و به معناي رجوع و بازگشت است و گفته شده كه از ريشه? «ايالة» و به معناي سياست است.
صاحب قاموس قرآن مينويسد:
تأويل، برگشتدادن و برگشتن است.
در مقاييس اللغة آمده است:
آل الشيءُ يَؤول: رجع. اوّل الحكم الي اهله ارجعه و ردَّه اليهم، و الايالةُ: السياسةُ من هذا البابِ، لانَّ مرجع الرّعيّةِ الي راعيها، آل? الرّجلُ رعيّتُه يؤولها: اذا احسن سياستها و من هذا الباب:تأويل الكلام و هو عاقبته و ما يؤول اليه؛5 آل يؤول به معناي بازگشت است. حكم را تأويل به اهلش داد يعني حكم را به سوي آنها بازگشت داد و رد كرد، «اياله» كه به معناي سياست باشد نيز از همين باب است، زيرا بازگشت مردم به سياستمداران است و آلِ رجل يعني رعيت و زيردستان او. تأويل نيز از همين باب است كه به معناي عاقبت و چيزي است كه يك شي به آن بازگشت ميكند.
از آنچه لغت شناسان بيان كردهاند استفاده ميشود كه، بازگشت به مكان حقيقي يا اصلي، و سرانجام يك چيز، در معناي تأويل دخالت دارد.
اين واژه هفدهبار و در شانزده آيه از قرآن كريم تكرار شده است. در معناي اصطلاحي «تأويل» در قرآن، ميان مفسّران اختلافنظر وجود دارد، قريب به بيست معنا براي تأويل بيان شده كه بيش از ده معناي آن در «الاتقان» سيوطي ذكر شده است.
در ارتباط با اصطلاح «تأويل» اگرچه، ديدگاههاي گوناگوني وجود دارد ولي تنها به چهار نظريه? مهم آن اشاره ميشود:
ديدگاه اول:تأويل، مرادف با تفسير و به معناي بيان آيات قرآن است. اين ديدگاه دانشمندان و مفسران قديم است؛ از جمله طرفداران اين نظريه، فخر رازي6، قرطبي7 و صاحب تاج العروس هستند، مطابق اين ديدگاه همه? آيات قرآن ميتوانند تأويل داشته باشند، زيرا تمام آيات، قابل تفسير و تبيين هستند.
اما اين نظريه داراي اشكالاتي است كه به دو اشكال مهم آن اشارت ميرود:
الف) قرآن كريم، تأويل «آيات متشابه» را مختص به خداوند و راسخان در علم ميداند؛ ميفرمايد:… و ما يعلم تأويله الاّ اللّه و الرّاسخون في العلم…8 (آلعمران، 7/3)
بنابراين، برخي آيات قرآن، «متشابهات» هستند كه همه? مفسّران نميتوانند آن را تأويل و تفسير كنند، چرا كه دانش آن نزد خداوند و راسخان در علم است.
در نتيجه، اگر تأويل مرادف با واژه? تفسير باشد، تمام آيات قرآن را دربرميگيرد، زيرا تمام آنها قابل تفسير هستند، در حاليكه اين آيه از قرآن با صراحت ميفرمايد: تأويل متشابهات را جز خدا و راسخان در علم كسي نميداند. با اين بيان، مفهوم آيه? و ما يعلم تأويله الاّ اللّه لغو ميشود، زيرا بنابراين ديدگاه، تمام مفسّران نيز، تأويل آيات متشابه را ميدانند و آيات متشابه نيز مانند محكمات براي هر مفسّري قابل فهم است.
ب) اشكال ديگر اين كه در قرآن آياتي وجود دارد كه اگر به معناي ظاهر آن تفسير شود، لازم ميآيد كه خداوند داراي جسم باشد؛ مانند:الرّحمن علي العرش استوي (طه، 20/5)،جاء ربُك (فجر، 89/22)،يد اللّه فوق ايديهم(فتح، 48/10)،اشرقت الارض بنور ربّها(زمر، 39/69) و وسع كرسيّه السّموات و الارض(بقره، 2/255).
با توجه به اين آيات اگر تأويل با تفسير فرقي نداشته باشد، از آنجا كه تفسير كشف و پردهبرداشتن از معنا و ظاهر الفاظ است، بايد عرش، كرسي، يد و آمدن پروردگار بر ظاهر آن حمل شود كه لازمه? آن تجسّم خداوند است، (تعالي اللّه عن ذلك علوّا كبيراً).
پس اين نظريه با اين دو اشكال مهم، ضعيف شمرده شده و مفسّران متأخر نيز، آن را باطل و مردود ميدانند.
ديدگاه دوم: اين گروه بر اين باورند كه، تأويل همان اعيان خارجي محسوس و قابل مشاهده است، از طرفداران اين نظريه ميتوان ابن تيميه، شيخ محمد عبده و رشيد رضا را نام برد.
اين گروه براي تبيين ديدگاه خود دو مثال ذكر كردهاند:
الف) اهل كتاب درباره? صفات پيامبر اسلام(ص)، زمان ظهور و ويژگيهاي مخصوص او، آگاهي كامل دارند، زيرا اين مطالب در كتابهاي ديني آنها ذكر شده است.
فهميدن اين صفات، درك معاني آنها و آگاهي بر مطالب آن، تفسير سخن است، اما تأويل اين كلام وجود خارجي پيامبر گرامي اسلام(ص) است كه مبعوث شده است.
ب) وقتي گفته ميشود:«طلعت الشّمس؛ خورشيد طلوع كرد»، تأويل آن همان طلوع خورشيد است كه در افق آسمان ديده ميشود.
ابنتيميه از بنيانگذاران اين نظريه، سه اصطلاح براي تأويل بيان كرده است؛ يك اصطلاح از متأخران و دو اصطلاح از پيشينيان.
تأويل در اصطلاح متأخران، گرداندن لفظ از يك معناي راجح (ظاهر) به معناي مرجوح، بهخاطر وجود دليل و قرينه است.
1.تأويل به معناي تفسير و بيان معناي كلام است؛چه موافق با ظاهر آن باشد يا مخالف.
2.«تأويل:نفس المراد بالكلام، فالكلام ان كان طلبا كان تأويله نفس الفعل المطلوب و ان كان الكلام خبراً كان تأويله نفس الشّي المخبر به…؛تأويل همان چيزي است كه از كلام قصد شده است،اگر كلام «طلب» باشد همان فعلي كه طلب شده، أويل آن كلام است و اگر كلام «خبر»باشد عين چيزي كه به آن خبر داده شده تأويل آن كلام خبري است.
او پس از چند سطر در شرح اصطلاح اخير، مينويسد:
فالتأويل نفس الامور الموجودة في الخارج سواء كانت ماضيةً او مستقبلةً فاذا قيل طلعت الشّمس فتأويل هذا نفس طلوعها؛ تأويل همان امور موجود در خارج هستند كه محسوس و قابل مشاهده باشند، چه در گذشته پديد آمده باشد يا در آينده پديد آيد، پس هر گاه گفته شود «طلعت الشمس» تأويل آن همان طلوع خورشيد است كه در افق آسمان ديده شود.
وي در ادامه ميافزايد:
و هذا الوضع و العرف الثالث هو لغة القرآن الّتي نزل بها9…؛ اين معناي سوم (كه با وضع و عرف مطابق است) همان معناي «تأويل» در قرآن و لغت وحي است.
پس شناخت تأويل همان شناخت عيني در خارج است كه انسان آن را مشاهده ميكند.
اين ديدگاه اگرچه دلايلي نيز بر آن اقامه شده است، اما داراي اشكالاتي است كه به برخي از آنها اشارت ميرود:
الف) اگر تأويل عين خارجي محسوس باشد بسياري از معارف قرآني از قبيل مفاهيم امور اعتباري هستند كه در خارج واقعيت محسوس ندارند؛ مانند طلاق كه در خارج ماهيتي ندارد، و جدايي بين زن و شوهر از آثار و لوازم طلاق است و نفس طلاق در خارج قابل مشاهده نيست، همچنين است لفظ طهارت، كه در خارج عين محسوس ندارد و آنچه در خارج وجود دارد، وضو و غسل؛ يعني شستن قسمتي از بدن يا همه? آن است كه حاصل آن را طهارت گويند. لفظ نكاح و… نيز از همين قبيل است.
در نتيجه لازم ميآيد بسياري از معارف قرآني كنار زده شود چرا كه تأويل بدين معنا در آنها راه ندارد.
ب) اگر مراد از تأويل اعيان خارجي محسوس باشد، تأويل در احكام انشايي، مانند امر، نهي، ترجي و… قابل تصور نيست، گرچه «ابن تيميه» درباره? طلب گفت: «فالكلام ان كان طلباً كان تأويله نفس الفعل المطلوب؛ كلام اگر طلب باشد، تأويل آن خود فعل طلب شده ميباشد». با فرض اينكه اين تفسير را بپذيريم، انشائيات در طلب خلاصه نميشود، بلكه نهي نيز هست كه فعلي طلب نشده تا، تأويل «نفس الفعل المطلوب» باشد، بلكه ترك فعل طلب شده است، يا در ترجي و تمنّي، فعلي در خارج نيست تا تأويل در آن تحقق پيدا كند و همچنين است ساير انشائيات.
ج) اشكال ديگر اين است كه برخي آيات قرآن كريم از صفات يا افعال خداوند سخن ميگويند و خارج از سنخ زمان، مكان و ماده هستند، كه عقول انسانها از درك آن عاجز است. پس اگر معناي تأويل در آنها عين خارجي محسوس باشد، لازم ميآيد خداوند جسم و مركب باشد؛ برخي از آن آيات عبارتند از:
«الرّحمن علي العرش استوي»، «فاينما تولّوا فثمّ وجه اللّه» (بقره/115)، «جاء ربّك»، «يداللّه فوق ايديهم»، «اشرقت الارض بنور ربّها»، «وسع كرسيّه السّموات و الارض»، كه از متشابهات قرآن شمرده ميشوند.
اگر تأويل اين آيات، وجود عيني آن در خارج باشد، لازم ميآيد خداوند متعال ـالعياذ باللّهـ مانند ساير موجودات زنده? مادي، داراي دست، پا، چشم و اعضاي ديگر باشد.
بنابراين، معناي عرش، كرسي، وجه، دست و فوق،چيز ديگري است كه با اين معنا براي تأويل سازش نداشته و آيات قرآن را نميتوان بر آن حمل كرد.
ديدگاه سوم: معروفترين طرفدار اين ديدگاه در عصر حاضر در ميان شيعه آيت اللّه معرفت است. اين ديدگاه بر اين اعتقاد است كه تأويل، «بطن قرآن» است، بدين معنا كه برداشت از ظاهر قرآن، «تفسير» و فهم باطن قرآن، «تأويل» آن است. اين ديدگاه در بين صاحب نظران جديد، معروف و مشهور شده تا جايي كه يك حقيقت ثانويه شده است. البته! روشن است كه حمل يك آيه برخلاف ظاهر آن نياز بهدليل خارجي دارد.
دليل عمده? اين نظريه، رواياتي است كه در اين زمينه آمده است.
از امام باقر(ع) سؤال شد: معناي روايت پيامبر اسلام(ص) كه ميفرمايد:
«آيهاي در قرآن نيست مگر اينكه ظاهري و باطني دارد» چيست؟ حضرت فرمود: «ظهره تنزيله و بطنه تأويله».10
اين روايت، بطن قرآن را «تأويل» آن ناميده است.
بنابراين، اگر آيه? ان اصبح ماؤكم غورا فمن ياتيكم بماءٍ معين (ملك، 67/30) را چنين تفسير كرديم: «خداوند از آسمان، آبي را نازل و در روي زمين نهرهاي روان جاري ساخته آنگاه انواع نباتات بهواسطه? آن ميرويد و به همه? موجودات نيز حيات ميدهد، حال اگر اين آب با از بين رفتن قشر نفوذ ناپذير زمين در درون زمين فرو رود هيچ ابراز يا انسان قوي پنجهاي نميتواند آبي را استخراج كند.» اين معناي ظاهري و تفسير آيه است.
اما اگر گفتيم مراد اين است كه: «وقتي حجت خدا و امام زمان ـعجل اللّه فرجه الشريفـ از ميان شما رفت (يا غايب شد) چه كسي است كه امام و حجت ديگري را به شما بدهد تا شما را در اين زندگي دنيا هدايت كند.»11 اين تأويل آيه فوق ميباشد.
از طرفداران اين نظريه ميتوان ابوطالب تغلبي12 و از ميان معاصران آيتاللّه معرفت، مؤلف كتاب «التمهيد في علوم القرآن»13 را نام برد؛ استاد معرفت تأويل رؤيا را نيز از همين مقوله ميدانند، چنانكه در آيات6، 21، 36، 37، 44، 45، 100و 101 از سور?ه يوسف آمده است. اما تأويل به معناي مآل الامر و عاقبت امر نيز به كار رفته است كه در آيات نساء59/، اسراء35/، اعراف53/ و يونس39/ بدين معنا ميباشد.14
يكي ديگر از موارد تأويل بنا به ديدگاه ايشان «توجيه المتشابه» است، كه اين معنا مختص در متشابهات است، چه كلام متشابه يا عملي كه داراي احتمال و تشابه باشد و آن ردّ و رفع شبهه به جاي اصلي خود ميباشد.
اما يادآوري اين نكته ضروري مينمايد كه اصليترين معناي تأويل بنا به نظر استاد معرفت كه امروزه به عنوان يك حقيقت ثانويه مطرح است همان معناي بطني قرآن است.
ديدگاه چهارم (ديدگاه علامه طباطباييره): معتقدان اين نظريه ميگويند:معناي تأويل در قرآن عبارت است از: «حقيقت و واقعيتهايي كه بيانات قرآن، حاكي از آنها است.»
از طرح كنندگان اين نظريه علاّمه? طباطباييـ رحمهاللّه ـ است.15
مهمترين دليل براي اين معنا استقراء آياتي از قرآن كريم است كه لفظ تأويل در آنها به كار رفته و همه? آنها بر اين معنا تطبيق دارند.
مراد از آيه? و ما يعلم تأويله الاّ اللّه و الرّاسخون في العلم…؛ (آلعمران7/) يعني حقيقت و واقعيتهايي كه خداوند از آيات متشابه اراده كرده است كسي نميداند مگر خداي متعال و راسخان در علم.
در قصه? حضرت موسي و خضر(ع) در آغاز كه حضرت خضر، كشتي را سوراخ ميكند و پس از آن پسري را كشته و سپس ديوار كجي را راست ميكند، در هر مرحله حضرت موسي(ع) به عمل خضر(ع) اعتراض ميكند، چرا كه از حقيقت اين امور بياطلاع بود؛ حضرت خضر(ع) در مقام پاسخ ميفرمايد: سأنبّئك بتأويل ما لم تستطع عليه صبراً؛ (كهف،78/18) زود باشد از حقيقت و واقعيت چيزهايي كه نتوانستي در برابر آن صبر كني به تو خبر ميدهم.
و پس از آنكه واقعيت تمام آن كارها را براي موسي(ع) بيان ميكند، ميگويد:ذلك تأويل ما لم تسطع عليه صبراً؛ (كهف82/) اين بود حقيقت كارهايي كه نتوانستي در برابر آنها شكيبايي به خرج دهي.
يكي ديگر از مواردي كه از واژه? تأويل استفاده شده، داستان حضرت يوسف(ع) است كه به خاك افتادن پدر، مادر و برادرانش را چنين بيان ميدارد:و رفع ابويه علي العرش و خرّوا له سجّداً و قال يا ابت هذا تأويل رؤياي من قبل قد جعلها ربّي حقّاً؛16 (يوسف،100/12) پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگي به شكرانه? ديدار يوسف به سجده افتادند و او در آن حال گفت: اي پدر! اين [سجدهاي كه اكنون در خارج تحقق يافت] تأويل (حقيقت) خوابي است كه در زمان قبل ديده بودم.
نيز، چنين است داستان دو زنداني همراه يوسف(ع)، يكي از آنها در خواب ديد كه، خوشه? انگور را ميفشارد و ديگري ديد، سبد ناني بر سر دارد و مرغان از آن نان ميخورند، پس از اطلاع آنان از دانش يوسف، خواستند كه خوابشان را تعبير كند، آنها گفتند:نبّئنا بتأويله؛ ما را از واقعيت اين خواب آگاه كن، حضرت يوسف نيز در جواب گفت: پيش از آن كه طعامي بيايد و تناول كنيد: نبّأتكما بتأويله؛ (يوسف36/) از حقيقت آن خواب، شما را آگاه خواهم نمود.
از جمله موارد ديگر استعمال واژه? تأويل، داستان خوابي است كه پادشاه مصر ديد. و از حضرت يوسف(ع) خواستند تا اظهارنظر كند. خواب چنين بود كه هفت گاو لاغر، هفت گاو چاق و فربه را ميخوردند و هفت خوشه? سبز، هفت خوشه? خشك را. او ابتدا از دانشمندان مصر خواست كه خواب را تعبير كنند و حقيقت خواب را بيان كنند، آنها گفتند:و ما نحن بتأويل الاحلام بعالمين؛ (يوسف/44) ما به حقيقت خوابهاي پريشان آگاهي نداريم.
خداوند در مورد ديگري در سوره? اسراء، ميفرمايد:و اوفوا الكيل اذا كلتم وزنوا بالقسطاس المستقيم ذلك خير و احسن تأويلاً؛ (اسراء، 35/17) و هنگامي كه پيمانه ميكنيد، حق پيمانه را ادا كنيد، و با ترازوي درست وزن كنيد! اين براي شما بهتر است و حقيقت و عاقبتش نيكوتر است.
تأويل در اين آيه، يك حقيقت و مصلحتي است عمومي كه اين فرمان تكيه به آن دارد و به نحوي تحقق دهنده? او است.
در آيه? ديگري، خداوند ميفرمايد: هل ينظرون الاّ تأويله يوم يأتي تأويله…؛ (اعراف، 53/7) آيا آنان جز در انتظار تأويل (حقيقت) آنند؟ روزي كه تأويلش فرا رسد…. منظور از تأويل در اين آيه، مجسّم شدن حقايق در قيامت است، اما نه مانند مجسم شدن حقايق در اين دنيا. آياتي از قرآن؛ از جمله آيه?:لقد كنت في غفلةٍ من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد (ق،50/22) تو از اين صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودي و ما پرده از چشم تو كنار زديم و امروز چشمت كاملاً تيزبين است. كاملاً دلالت دارد بر اينكه آنچه انبيا و كتابهاي آسماني از وقوعش در قيامت خبر دادهاند از سنخ مشاهده با چشم سر و مشاهده? حسي و دنيايي نيست، همچنانكه اصل وقوع قيامت و جزئيات نظام آن عالم از سنخ وقوع حوادث دنيايي و نظامي كه ما در اين دنيا با آن آشنا هستيم نيست؛ هم وقوعش بهگونهاي ديگر است و هم نظام حاكم در آن، نظامي ديگر.17
و همچنين است آيه?:بل كذّبوا بما لم يحيطوا بعلمه و لمّا يأتهم تأويله…؛ (يونس، 10/39) آنها چيزي را تكذيب كردند كه آگاهي از آن نداشتند و هنوز واقعيتش بر آنان روشن نشده است. تكذيب كردن آيات الهي و قيامت از جانب منكران، بهخاطر اين است كه، به حقيقت و واقعيت آن پي نبردهاند.
بنابراين، با دقت در اين آيات روشن ميشود كه «تأويل» بازگشت به واقعيتها و حقايقي است كه آيات قرآن از آنها حكايت ميكند، اين معنا با معناي لغوي تأويل و با مفاهيم آيات نيز تناسب كامل دارد.
علامه طباطبايي(قد) ميفرمايد:
انّ الحق في تفسير التأويل انّه الحقيقة الواقعية الّتي تستند اليها البيانات القرانيه من حكم او موعظةٍ او حكمة، و انّه موجود لجميع الآيات القرانيّه؛محكمها و متشابهها، و انّه ليس من قبيل المفاهيم المدلول عليها بالالفاظ بل هي من الامور العينية المتعالية من ان يحيط بها شبكات الالفاظ و انّما قيّدها اللّه سبحانه بقيد الالفاظ لتقريبها من اذهاننا بعض التّقريب فهي كالامثال تضرب ليقرّب بها المقاصد و توضح بحسب ما يناسب فهم السّامع كما قال تعالي:و الكتاب المبين. انّا جعلناه قراناً عربيّاً لعلّكم تعقلون. و انّه في امّ الكتاب لدينا لعليّ حكيم?.(زخرف،43/2 ـ 4) و في القرآن تصريحات و تلويحات بهذا المعني.18
حق مطلب در تفسير تأويل اين است كه تأويل، حقيقت و واقعيتي است كه بيانات قرآن، اعم از احكام، موعظه و حكمتهايش مستند و حاكي از آنها است. چنين حقيقتي براي همه? آيات هست چه محكمات قرآن و چه متشابهاتش.19
توضيح ديگر اينكه اين حقيقت (در معناي تأويل) از قبيل مفاهيمي كه از الفاظ به ذهن ميرسد نيست بلكه امور واقعي بلندمرتبهاي است كه ممكن نيست در چارچوب الفاظ بگنجد، و اگر خداي متعال آنها را در قالب الفاظ آورده است از باب ناچاري است و خواسته است ذهن بشر را به روزنهاي از آن حقايق نزديك سازد، در حقيقت كلام او به منزله? مثلهايي است كه براي نزديك كردن ذهن شنونده زده ميشود تا مطلب بر حسب فهم شنونده روشن گردد، چنانكه قرآن فرموده است:
ما قرآن را عربي قرار داديم، باشد كه دريابيد، و به راستي اصل كتاب نزد ما است كه ارجمند و حكمتآميز است.
در ديگر آيات قرآن نيز به اين معني اشاره شده است.
مقايسهاي ميان ديدگاه آيتاللّه معرفت و علامه طباطبايي(ره)
ميان ديدگاه بطن (آيتاللّه معرفت) و ديدگاه حقايق قرآني كه ماوراء الفاظ هستند (علامه طباطبايي) شباهتها و افتراقهايي وجود دارد كه به برخي از آنها اشارت ميرود:
1. در اكثر موارد مآل و مرجع هر دو ديدگاه يكي است و آن چيزي است كه در خارج از الفاظ و ظاهر بايد جستوجو كرد مانند تأويل رؤيا در داستان حضرت يوسف، پادشاه و….
2. راه رسيدن به هر دو مفهوم تأويل و هر دو معنا، لفظ و الفاظ آيات ميباشد و در واقع هر دو نظريه ظاهرشان لفظ گرايي است يعني از طريق لفظ به باطن يا به حقايق پي ميبرند.
3. هر دو گونه تأويل، پنهان و در پشت پرده? الفاظ است.
4. علامه طباطبايي(ره) اگرچه تأويل را بطن نميدانند اما ميان ديدگاه هر دو دانشمند در بحث رابطه? ظاهر و باطن هماهنگي وجود دارد، چرا كه رابطه? ظاهر و باطن بنا به ديدگاه هر دو، لفظ محور و دلالتگرا است، اما با اين تفاوت كه علامه? طباطبايي اين رابطه را از نوع دلالت مطابقي و مراتب طولي ميدانند.20 اما استاد معرفت رابطه? ظاهر و باطن را از نوع دلالت التزامي غير بيّن ميدانند.21 و هر دو نوع دلالت از انواع دلالتهاي لفظي است.
1. يكي از مهمترين تفاوتهاي اين دو ديدگاه شيوه? استدلال است، استاد معرفت مبناي استدلال را روايات بهويژه روايت معروف امام باقر(ع) ميداند كه فرمود: «ظهره تنزيله و بطنه تأويله»، اما علاّمه? طباطبايي معيار را استقراء موارد تأويل در قرآن با اتكا به ماورايي بودن حقايق قرآني ميداند.
2. تفاوت ديگر در تقسيم تأويل است كه استاد معرفت مفهوم بطن را كه اصليترين معناي تأويل ميدانند با مفهوم تأويل متشابهات جدا نمودهاند، امّا علامه طباطبايي همه موارد تأويل را حقايق و واقعيتهايي ماوراي الفاظ ميداند كه آيات قرآن حاكي از آنها است چه در آيات محكم و چه در آيات متشابه.22
ايراد صاحب التمهيد بر علامه طباطبائي(ره)
مؤلف كتاب «التمهيد في علوم القرآن»آيت اللّه معرفت در جلد سوم آن كتاب، معناي سوم از معاني ذكر شده را براي تأويل ميپذيرد و ميگويد:
تأويل در اصطلاح معناي ديگري نيز دارد كه اين معناي ثانوي كلام است كه از آن به «بطن» تعبير شده است در مقابل معناي اوّلي كه تعبير به «ظهر» شده است.
ايشان پس از بيان و رد نظريه? ابنتيميه مي گويد:
و هكذا ذهب سيدنا العلامة الطباطباييـ قدسسرّه ـ الي انّ التأويل ليس من مداليل الالفاظ و انّما هو عين خارجية? و هي الواقعية? الّتي جاء الكلام اللفظي تعبيراً عنها. ديدگاه استاد ما علامه? طباطبايي نيز چنين است (مانند نظر ابنتيميه) كه تأويل از مدلولهاي لفظي نيست.
و استفاده كرده است كه مراد علامه از تأويل همان نظريه? ابنتيميه است؛ يعني ذاتي كه عينيت دارد و مشاهد است.
پس از نقل چهار معنا براي تأويل مينويسد:
«و لم يكن واحد منها بمعني العين الخارجية اطلاقاً»23 هيچكدام از معاني تأويل متناسب با معناي عين خارجي نيست و «توجيه لطيف و دقيقي براي نظريه علامهـ قدس سرّه ـ وجود ندارد. فقط يك ذوق عرفاني بدون دليل است و به همينجهت از علامه غريب بهنظر ميرسد كه چنين نظري داده است.»
ديدگاه علامه طباطبايي و ابنتيميه اگرچه در ظاهر ممكن است شباهتهايي داشتهباشد،اما ميان اين دو ديدگاه تفاوتهاي اساسي وجود دارد كه به دو مورد آن اشارت ميرود:
الف) تعريف اصطلاحي هر دو از تأويل متفاوت است، زيرا ابنتيميه ميگويد:
فالتّأويل فيه نفس الامور في الخارج سواء كانت ماضية او مستقبلة فاذا قيل: طلعت الشمس فتأويل هذا نفس طلوعها، قال: و هذا الوضع و العرف الثالث هو لغة القرآن الّتي نزل بها.24
و علامه طباطباييقدسسرّه ميگويد:
انّ الحق في تفسير التأويل انّه الحقيقة الواقعية الّتي تستند الهيا البيانات القرآنية من حكم او موعظةٍ او حكمة.25
ب) ابنتيميه تمام موارد تأويل در قرآن را همان امر عيني محسوس خارجي ميداند، زيرا معتقد است: «هو لغة القرآن التي نزل بها» و اين همان معنايي است كه قرآن بر آن نازل شده است.
ولي علامه طباطبايي اگرچه تأويل را حقيقت و بازگشت به حقيقت چيزي ميداند، اما بر اين باور است كه بازگشت به حقيقت موارد مختلفي دارد، و آيات تأويل را ميتوان به چهار بخش تقسيم كرد:
1. تأويل گاهي بازگشت به حقيقت شيء است؛ از باب بازگشت مثال به ممثّل؛ مانند لفظ تأويل در چند مورد از قصه? يوسف:اذ قال يوسف لابيه ياَبَتِ اني رأيت احد عشر كوكباً و الشمس و القمر رأيتهم لي ساجدين (يوسف3/) اين خواب حضرت يوسف است كه در كودكي ديده است و منتهي ميشود به يك ممثل و حقيقتي كه آن تأويل اين آيه? شريفه است:و رفع ابويه علي العرش و خرّوا له سجّداً و قال يا ابت هذا تأويل رؤياي من قبل قد جعلها ربّي حقّاً. (يوسف100/)
همچنين تأويل رؤياهاي ديگري كه در اين سوره از آن سخن به ميان آمده است؛ مانند:انا انبّئُكم بتأويله (يوسف45/)،و ما نحن بتأويل الاحلام بعالمين (يوسف/44)، نبّئنا بتأويله (يوسف34/)،و يعلمك من تأويل الاحاديث (يوسف6/)، و لنعلّمه من تأويل الاحاديث (يوسف21/) و علّمتني من تأويل الاحاديث (يوسف101/) كه پيرامون خواب پادشاه مصر و آن دو زنداني همراه يوسف آمده است.
2. گاه تأويل از باب بازگشت چيزي به صورت و عنوان حقيقي خودش؛ مانند داستان موسي و خضر(ع) كه كارهاي حضرت خضر عبارت بود از: سوراخ كردن كشتي حتي اذا ركبا في السّفينة خرقها، كشتن پسري؛ حتي اذا لقيا غلاماً فقتله و راست كردن ديواري كج؛حتي اذا اتيا اهل قريةٍ استطعما اهلها فابوا ان يضيّفوهما فوجدا فيها جداراً يريد ان ينقضَّ فاقامه.
در ذهن حضرت موسي عناوين واقعي اين كارها نبود و نميدانست كه صورت حقيقي اينها چيست و تصور ديگري در ذهن او بود، بههمينجهت بر حضرت خضر(ع) اعتراض ميكرد تا اينكه حضرت خضر فرمود:سأنبّئك بتأويل ما لم تستطع عليه صبراً؛ تو را آگاه ميكنم نسبت به صورت و عنوانهاي حقيقي كارهايي كه تو اعتراض ميكردي.
صورت و عنوانهاي حقيقي افعال حضرت خضر اين بود:
امّا السّفينة فكانت لمساكين يعملون في البحر فأردت ان اعيبها و كان ورائهم ملك يأخذ كلّ سفينةٍ غصباً. و امّا الغلام فكان ابواه مؤمنين فخشينا ان يرهقهما طغياناً و كفراً.فاردنا ان يبدلهما ربّهما خيرا منه زكوةً و اقرب رحماً. و امّا الجدار فكان لغلامين يتيمين في المدينة و كان تحته كنز? لهما… (كهف، 18/79 ـ 82)
رجوع كارهاي گذشته به اين صورتها و عنوانها، تأويل همان كارهاي حضرت خضر است و لازم نيست كه اين صورتها و عنوانها موجود حسي خارجي باشند، در واقع تأويل در اينها شبيه رجوع «ضرب» به «تأديب» است.26 يعني همانطور كه تأويل ضرب، تأديب است، همچنين است در اين آيات، نه اينكه تأويلِ ضرب همان ضرب و زدن در خارج باشد كه مشاهده شود.
3. زماني نيز، تأويل از قبيل وصف به حال متعلّق چيزي است؛ مانند تأويل در آيه? شريفه?: و اوفوا الكيل اذا كلتم وزنوا بالقسطاس المستقيم ذلك خير و احسن تأويلاً (اسراء،35/17).
در اين آيه، خداوند امر كرده به ايفاء كيل و وزن، با ترازوي درست، اين بهتر است و از نظر تأويل نيكوتر.
تأويل در اين آيه، كيل و وزن خارجي نيست، بلكه اين كيل و وزن اگر صحيح صورت پذيرد، جامعه را به صلاح و استقامت اقتصادي ميرساند. اين مصلحت اجتماعي و سلامت اقتصادي، تأويل امر الهي است. پس حكم پروردگار سبب شد كه كيل و وزن صحيح صورت پذيرد، و كيل و وزن صحيح، سبب مصلحت اجتماعي و پايداري اقتصادي است.
بنابراين، تأويل حكم انشايي پروردگار (حكم در اوفوا وزنوا) حقيقتي (استقامت اقتصادي و مصلحت اجتماعي) است كه در كالبد كيل و وزن دميده شده،27 (كه اين متعلق كيل و وزن است).
4. و گاه از باب مجسم شدن حقايق است. البته! نه مانند مجسم شدن و مشاهده با چشم سر، و نگريستن حسي و دنيايي، بلكه حقايقي است كه سنخيت آن با اين عالم مادي كاملاً متفاوت است؛28 مانند تأويل در اين گفتار خداوند:هل ينظرون الاّ تأويله يوم يأتي تأويله يقول الذين نسوه من قبل قد جائت رسل ربّنا بالحقِّ فهل لنا من شفعاء فيشفعوا لنا…؛ (اعراف53/) آيا كافران جز انتظار تأويل آيات الهي را دارند [آن حقيقتهايي كه در قيامت بهظهور ميرسد] روزي كه تأويل [حقيقت آيات الهي بهظهور و تجلّي ميرسد] و عاقبت كار را مشاهده ميكنند، كساني كه آن روز را فراموش كرده بودند [با حال تأسف] خواهند گفت: پيامبران خدا، حق را براي ما آوردند، (اي كاش) امروز شفيعاني براي ما باشد تا ما را شفاعت كند…».29
بل كذّبوا بما لم يحيطوا بعلمه و لمّا يأتهم تأويله كذلك كذّب الّذين من قبلهم…؛ (يونس، 10/39) مشركان و كفار تكذيب ميكنند [دين و قرآني را كه] آگاهي نسبت به آن ندارند و اين چيزي كه تكذيب ميكنند هنوز تأويل آن ظهور نيافته و حقيقت امر بر آنها آشكار نگشته، پيشينيان آنها نيز اينگونه تكذيب ميكردند.
پس از بيان چهار معنا براي تأويل و بررسي و نقد ديدگاهها ميتوان گفت كه در تأويل به عناصر زير تكيه شده است:
1. در تأويل معناي بازگشت وجود دارد.
2. منظور از بازگشت، برگشتن به اصل و حقيقتي است. اگرچه ممكن است تعبير به بطن شود.
3. اين حقيقت پشت پرده لفظ ميباشد.
4. تأويل حقيقت و واقعيت دارد (صرف تصورات ذهني نيست).
5. بازگشت به اين حقيقت و واقعيت، اقسامي دارد كه تنها يك قسم آن ممكن است اعيان خارجي باشد.
اقسام تأويل عبارتند از:
الف) رجوع و بازگشت از باب مثل به ممثّل.
ب) رجوع و بازگشت به صورت و عنوان حقيقي خودش.
ج) از باب وصف به حال متعلق چيزي است.
د) ازباب مجسم شدن حقايق است. البته نه مانند مجسم شدن با مشاهده? حسي و دنيايي.
در هر صورت ميتوان اين ديدگاه را تقويت كرد ،بدينگونه كه اگر مفهوم تأويل يعني حقايق قرآني كه ماوراي الفاظ هستند و آيات قرآن حاكي از آنها است با مفهوم لغوي تأويل (بازگشت) در هم تنيده شود، معناي گوياتري بهدست ميآيد.
در آخر با پوزش از محضر استاد معرفت نقدهايي كه بر نظريه? بطن وارد است ارائه ميشود.
اين ديدگاه نيز داراي اشكالاتي است كه به برخي از آنها اشارت ميگردد:
الف) روايات «بطن» تنها مربوط به يك قسم از آيات يعني آيات متشابه است و منظور از تأويل در آنها تأويل متشابهات است؛ چنانكه در ذيل روايتي كه امام باقر(ع) باطن قرآن را تأويل ناميد به آيه? شريفه? «و ما يعلم تأويله الاّ اللّه و الراسخون في العلم»30 كه مربوط به متشابهات ميباشد استشهاد كرده است.
بنابراين، روايات بطن تنها يك مورد از موارد گوناگون استعمال واژه? تأويل در قرآن را شامل ميشود و آن تأويل آيات متشابه است؛ برخي از موارد ديگر تأويل عبارتند از: تعبير خواب31، وفاء به كيل و وزن32، ظهور و تجلّي اعمال در قيامت33، رجوع به حكم خدا و رسول(ص) در منازعات34 و….
بنابراين، تأويل به معناي بطن قرآن، شامل تمام موارد استعمال اين واژه نخواهد شد.
ب) در مقابل روايات بطن (كه باطن قرآن را تأويل ناميدهاند) رواياتي وجود دارد كه باطن قرآن را مصداق آيات و اشخاص خارجي معرفي كردهاند.
امام باقر(ع) ميفرمايد:
ظهر القران الّذين نزل فيهم و بطنه الّذين عملوا بمثل اعمالهم؛35 ظاهر قرآن همان مصداقها (اسباب و شأن نزولها) و مواردي است كه آيات درباره? آنها نازل شده است و باطن قرآن مصداقها و اشخاصي هستند كه (در آينده ميآيند و) مانند گذشتگان (كه آيات درباره? آنها نازل شده است) عمل ميكنند.36
ج) علامه طباطبايي در نقد اين ديدگاه مينويسد:
لازمه? اين ديدگاه وجود اختلاف بين آيات قرآن است، چرا كه رو به باطن آوردن نشان ميدهد آياتي در قرآن وجود دارد كه بايد خلاف معناي ظاهري آن اراده شده باشد. در نتيجه باعث معارضه? آنها با محكمات قرآن خواهد بود و اين خود موجب فتنه در دين خواهد شد و برگشت اين سخن به اين است كه در بين آيات قرآن اختلاف وجود دارد كه برطرف نميشود، مگر آنكه از ظاهر بعضي از آنها چشم پوشيد و آنها را برخلاف ظاهرشان بر معنايي حمل كرد كه فهم عامّه? مردم از درك آن عاجز است.
و اين سخن مفهوم آيه? شريفه?: افلا يتدبّرون القرآن و لو كان من عند غير اللّه لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً؛ (نساء،82/4) آيا در قرآن انديشه نميكنند؟! و اگر از جانب غير خدا بود. اختلاف فراواني در آن مييافتند، را باطل خواهد كرد، زيرا آيه دلالت دارد بر اينكه در قرآن هيچ اختلافي نيست، و اگر از بين بردن اختلاف در آيات به اين باشد كه هر جا اختلافي در ظاهر ديده شد آن را برخلاف ظاهر و به معنايي كه غير از خداي سبحان كسي آن را نفهمد حمل كنيم، حجيّت آن آيه از بين ميرود، زيرا اختلاف نداشتن بدين معنا مختص به قرآن نيست، بلكه هر كتابي را كه صفحهاي از آن با صفحه? ديگرش نسازد و سراپا هم دروغ باشد، با حمل برخلاف ظاهر ميتوان آن را توجيه و اختلاف آن را از بين برد. پس اختلاف نداشتن به اين معنا (به معناي باطني) هيچ دلالتي ندارد كه اين كتاب از ناحيه? خدا است، بلكه نوشتن چنين كتابي براي هر كسي ممكن است.
خلاصه اينكه، اين آيه? شريفه صراحت دارد كه اولاً: قرآن در معرض فهم عموم مردم است و همه? مردم ميتوانند در آياتش تأمل و انديشه كنند و ثانياً: هيچ آيهاي نيست كه معنايي از آن اراده شود كه خلاف ظاهر باشد و يا جنبه? معمّاگويي و نغزسرايي داشته باشد.37
1. راغب اصفهاني، مفردات، ماده? أول/27.
2. ابنمنظور، لسان العرب، ماده? اول، 1/264.
3. زبيدي، تاج العروس، ماده? فسر، 349/7.
4. التفسير و المفسرون، 1/13.
5. ر. ك، مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن، 1/174.
6. فخررازي، تفسير كبير، 4/176.
7. قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، 4/15.
8. علم به تأويل براي راسخان در علم در صورتي است كه واو در «والراسخون» عاطفه باشد.
9. ابنتيميه، مجموعة الرسائل الكبري، 2/17 ـ 18.
10. عياشي سمرقندي، تفسير عياشي، 1/11.
11. ر. ك: التمهيد في علوم القرآن، 3/28.
12. ر. ك: الاتقان، 161/4 و ترجمه? الاتقان، 2/550.
13. التمهيد، 3/28. ايشان يك معناي ديگر نيز براي تأويل در متشابهات بيان ميكنند و آن ردّ و رفع شبهه به جاي اصلي خود است. معرفت، علوم قرآني/274.
14. همان/33.
15. علامه? طباطبايي، الميزان، 3/49.
16. حضرت يوسف در كودكي خواب ديده بود كه11 ستاره، خورشيد و ماه در برابر او سجده ميكنند. يوسف/4.
17. الميزان، 3/30.
18. همان، 3/23.
19. ايشان از آيه? «يوم يأتي تأويله» (اعراف/53)، و آيه?: «و لما يأتهم تأويله…» (يونس/39) كه تأويل به كتاب و قرآن اضافه شده است، استفاده كردهاند كه تأويل در تمام آيات قرآن وجود دارد، و مختص به متشابهات نيست.
20. الميزان، 3/64؛ علامه? طباطبايي، قرآن در اسلام/28.
21. تفسير و مفسّران، 1/31 ـ 30.
22. الميزان، 3/23.
23. التمهيد، 3/30.
24. رسالة الاكليل المطبوعة ضمن المجموعة الثانية من رسائله/17 ـ 18.
25. الميزان، 3/49؛ 10/66.
26. همان، 10/67.
27. قرآن در اسلام/60.
28. الميزان، 7/310.
29. همان، 8/135.
30. علامه? مجلسي، بحار الانوار، 92/97.
31. يوسف ـ آيات6، 21، 36، 37، 44، 100 و 101.
32. اسراء/35.
33. اعراف/53.
34. نساء/59.
35. تفسير عياشي، 1/11.
36. افزون بر آن، در روايتي پيامبر اسلام(ص) براي ابنعباس دعا كرد و فرمود: «اللّهم فقّهه فيالدّين و علّمه التأويل؛ خدايا! او را در دين دانشمند و دانش تأويل (تفسير) به او بياموز». مسند احمدبن حنبل، 1/266. در اين روايت تأويل به معناي تفسير است و نميتواند به معناي باطن قرآن و خلاف ظاهر آن باشد.
37. الميزان، 3/47.